زمان مند بودن کار فرهنگی و کارآمد بودن فعالیت فرهنگی مباحثی ارزشی نیستند، بلکه دو کاربرد و دو متدلوژی هستند که می توانند در اختیار هر نظام ارزشی قرار بگیرند.
هر نظام ارزشی در انجام فعالیت های فرهنگی به اهداف ترسیم شده در آن نظام پایبند است و قوانین ایجاب می کند که برای دستیابی به اهداف، برنامه ریزی، تفکر، زمان بندی، کار جمعی، اهداف جمعی و مکانیسم افزایش کارآیی را در نظر گیرد. کلیه مسایل فرهنگی در این فرایند محتوایی نیستند، بلکه مسایل تعیین کننده متدولوژیک نیز در آنها مستقر است. تمامی مکاتب فکری، چارچوبی را برای انسجام میان سیاست، فرهنگ و اقتصاد مطرح می کنند. در واقع، بهترین نوع آزمایشی که می توان نسبت به کارآیی و کارکرد مکاتب فکری انجام داد، تداوم انسجامی است که در این سه میدان عرضه می دارند.
(۱)
گاهی به گوش می رسد که در راستای انسجام بخشی به فعالیت های فرهنگی، کارهایی از قبیل تشکیل کارگروه های جمعی و اتاق های سیاست گذاری و … انجام می شود، که به مصداق: نشستند و گفتند وبرخاستند، نه چیزی فزودند و نه کاستند، عمل می کند. لازم به ذکر است که با وجود چنین کارگروه هایی ـ که تجربه حضور در آن را داشته و دارم ـ توجه به این نکته ضروری است که اگر در ارتباطات میان افراد، عناصری از فکر، فرهنگ و استنباط مشترک و تلقی حدالمقدور واحد نباشد، چگونه می توان انتظار نتیجه مشترک داشت؟ گاهی گسست اندیشه، پراکندگی اجماع، بی هویت بودگی تفکر نشان از عدم انسجام میدهد. بنابراین، انسجام، یک نوع چارچوب فکری است که انسانها را به هم نزدیک می کند؛ میان آنها تلاقی ایجاد می کند؛ معاشرت آنها را معنادار می کند و به هدف جمعی آنان، جهت گیری روشن و کارآیی می بخشد.
انسجام یافتگی فرهنگی، اثرگذاری فرهنگی بالاترین درجات هماهنگی و همسویی و انطباق را می طلبد. مکان اصلی این انطباق در فکر و تفکر است. اگر قرار باشد در عمل انسانها هماهنگی صورت پذیرد، ابتدا باید در فکر آنها هماهنگی تحقق پذیرد و این یک اصل مسلم در انسجام یافتگی فرهنگی است. به عبارت دیگر، یکی از اصول ثابت متدلوژیک در مسیر دست یابی به انسجام فرهنگی، همسویی و انطباق تفکرات افراد یک جامعه است که بتوانند آن را به چارچوبی منسجم تبدیل کنند. با توجه به این امر می توان بیان داشت که انسجام یافتگی نتیجه صراحت فرهنگی است و صراحت فرهنگی به نوبه خود نتیجه اجماع نظر پیرامون استنباط های کلان مشترک از مفاهیم کلیدی می باشد.
(۲)
فضای فرهنگی در ذهن سلیقه ای افراد به وجود نمی آید، بلکه در عینیت و تشکل اجتماعی است که از طریق اجماع نظر به دست آمده باشد، دیده می شود. انسجام فرهنگی از باورها و استنباط های جامعه خروجی می گیرد. این انسجام در استنباط یا از طریق تفکر فردی تحصیل می شود یا از طریق تربیت های کلان در یک جامعه. اگر جامعه ای با فرهنگ استدلال و اخلاق، فرایندی به وجود آورد که در آن عموم نخبگان فکری و اجرایی به اجماع نظر پیرامون تعاریف دقیق فوق دست یابند، در واقع استنباط های مشترک در سطوح مختلف فکر و عمل ایجاد کرده است. نمی گوییم استنباط های واحد که در جامعه انسانی تقریبا محال است؛ می گوییم استنباط های مشترک. یعنی این که تعاریف کلی مفاهیم کلیدی، تقارن داشته باشد. نمی گوییم وحدت نظر در این مفاهیم کلیدی، بلکه می گوییم اشتراک نظر و اجماع نظر تا آن که پایه ها و مفروضات عمل پی ریزی شوند و عملکرد بر پایه استنباط های مشترک صورت پذیرد.
اجماع نظر کلان در تفکر فرهنگی، روشنی اندیشه ها و تفکرات را به همراه خواهد داشت؛ لایه های فرهنگی و به اصطلاح جزیره ای بودن فعالیت ها را به حداقل می رساند، تعداد استنباط ها کم تر می شود و از همه مهمتر تفکر جنبه جمعی پیدا میکند و از حالت فردی و قالب فردی خارج می گردد. زمان آن فرارسیده تا دست اندرکاران امور فرهنگی در با انسجام به صراحت فرهنگی بپردازند تا افزایش جراحات فرهنگی.
(۳)
آنچه از صراحت فرهنگی بدست می اید، چارچوب فرهنگی است. هنگاهی که استنباط ها از صراحت و روشنی و حداقل تضاد برخوردار باشند و افراد در ذهن و عمل خود، آنها را نهادینه کرده باشند، به طور خودکار سیستمی ظهور خواهد کرد که تبلور انسجام درونی اندیشه هاست.عملکرد هر ملتی حاصل تفکرات و استنباط هایی است که در خود پرورانده و حمل میکند. اگر قوانین حاکم بر رشد یک نهال، تضاد دورنی داشته باشد، چرا باید انتظار داشت نهال به درخت پرثمر تبدیل گردد.
مشکلی که ما با آن درگیریم شاید روشن نبودن مراحل زمانی و مدل سازی فرهنگی است که در نظر نمی گیریم. چطور می توان در یک مقطع زمانی محدود به صورت تکاملی به مجموعه ای از تفکرات دست پیدا کرد؟ نگاهی منصفانه از بروز و ظهور بسیاری فعالیت های فرهنگی خبر دارد که حاصل تجاربی از آزمون و خطاهای فرهنگی است و ماحصل آن فرایندسازی آزمون و خطا در مدلسازی هایی فرهنگی مشابه توسط مجریانی متفاوت است.
(۴)
تقویت صراحت فرهنگی و رسیدن به چارچوب فرهنگی از مسیر استدلال و تفکر منطقی حاصل می شود. هنر گوش کردن، هنر فراگیری، آمادگی انتقادپذیری، هضم اندیشه های جدید، متفاوت و متضاد، درک نسبی بودن توانمندی های انسانی، آمادگی روحی در سهیم شدن فکری و کاری با دیگران از جمله کارهای اولیه ای می تواند تلقی گردد که بستر اخلاقی دست یابی به اجماع نظر پیرامون تعاریف مشترک از مفاهیم کلیدی را فراهم می آورند.
در مقابل این ویژگی های ضروری برای دست یابی به صراحت فرهنگی، عواملی وجود دارند که ما آنها را آفات متدولوژیک تفکر می نامیم،آفاتی که مانع شکوفایی ابداع و نوآوری در میدان فرهنگی می شود. در این مورد می توان به تخیلی بودن اجرای فعالیت فرهنگی، سلیقه ای بودن فعایت های فرهنگی، عدم توجه به زمان انجام فعالیت های فرهنگی، عدم توجه به اصل ابهام فعالیت فرهنگی، غیرابزاری بودن فعالیت فرهنگی، نپرداختن به فرایندهای فرهنگی، نپرداختن به پدیده شناسی و فقدان بهره برداری از مواجهه فرهنگی.
(۵)
با توجه به نیاز امروز در خصوص دستیابی به انسجام فرهنگی در فعالیت ها و اصل صداقت در صراحت فرهنگی به نظر می رسد که می توان با ایجاد پروسه ای هماهنگ و همفکری با نهادهای دست اندرکار و علاقه مند به فعالیت های فرهنگی برای پیشبرد اهداف مشترک گام هایی برداشت.
آمادگی برای تغییر، باورهای مشترک، ملایمت سیاسی و امنیت اجتماعی، شبکه ای است که به کسب اجماع نظر، صراحت فرهنگی و چارچوب فرهنگی می انجامد. تجربه نشان داده که اگر نهادهای فرهنگی به طور مستقل عمل کنند، کارآمدی مطلوب در رویه ها، سیاست گذاری ها و عملکردها وجود نخواهد داشت. ما به ائتلاف فرهنگی دورن سازمانی نیازمندیم. نیازمند افراد و نهادهایی هستیم که با اهداف روشن، مجموعه ای کارآمد را ایجاد کنند و کانونهای فرهنگی آن نه تنها یکدیگر را دفع نکرده بلکه نسبت به هم سنخیت داشته و تعامل کارآمد بین آنها برقرار باشد. و تحقق این شبکه منسجم تنها در میدان فرهنگ میسر است.
به امید انسجام فعالیت های فرهنگی و صداقت همراه با صراحت فرهنگی در انجام آن.
نویسنده :ظهور۱۲/مهران گلستان